اتوبان، رودخانه ای غمگین است که مرا از تو دور می کند آب که از سر ما گذشت اما ماهی ها غرق نخواهند شد ماهی ها تنها در کنار اتوبان می ایستند و برای شیشه های بالا کشیده دست تکان می دهند تا از سرما یخ بزنند
و روی آب بیایند تنها سنگ ها هستند که برای همیشه ته نشین خواهند شد تو با شوهرت ماهی می خوری
من زل می زنم به ماه و دیوانه می شوم و کوچه ها را آواز می خوانم و به سنگ ها لگد می زنم و زنم و...
بغضم می ترکد از تو که دور می شوم کوچه که هیچ! گاهی اتوبان هم بن بست است
من رودخانه ای را می شناسم که با دریا قهر کرد و عاشقانه به فاضلاب ریخت

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0