بدترین سال زندگی من سال 93 بود....
راسته که سالی که نکوست از بهارش پیداست...تعطیلات عیدمون رو یه عده چاپلوس تو انتالیا بهم زدند....
اردیبهشت و خرداد فهمیدم آقایی چخ قدر بخاطر تموم شدن خونه تو فشاره و روز به روز عواقب این فشار
بیشتر و بیشتر تو زندگیمون معلوم میشه....فهمیدم که فروختن ماشین ها بخاطر ترس از ارزون شدن دلار نبوده
و بخاطر کمک هزینه برای باباش بوده...از اینجا غم و غصه ها و نگرانی هام شروع شد...ترس از آینده....ناراختی
از اینکه چرا از من قایم کرده بود تو این مدت...
اواخر تیر شروع ماه رمضون و شب های دلگیر بعد افطار ...
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0