چند روز پیشا رو پله های دانشکدمون
نشسته بودمو منتظر دوستام بودم که
کلاسشون تموم بشه که یهو صدای آهنگ
دلنوازی توجهمو به خودش جلب کرد
ناخودآگاه کشیده شدم سمت صدا
دیدم یه پسری گوشی به دست دم در خروجی
دانشکده واستاده و با احساس داره گوش میده به آهنگه
دو دل بودم که برم سراغش یا نه
بالاخره افسارمو دادم دست دلمو رفتم پیشش و گفتم
آقا اگه ممکنه این آهنگو بفرستین برا من
گفت اینو هر کجا وا کردم همه گفتن به ما هم بزن
تو ادامه ی حرفش گفت:
این روزا هممون به آرامش نیاز داریم.
تایید کردم حرفشو...
خیلی تلاش کرد که بزنه ولی نشد گفتم قسمت
نبوده و خداحافظی کردم.
از اون روز هی تو ذهنم حرفش تکرار میشه...
این روزا هممون به آرامش نیاز داریم.
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0