با مني اما چه دوري از دلم،عاشقت بودن همين است مشكلم.مي دهي دستت به هر نامحرمي،غافل از اينكه هنوزم با مني.گر طبيبي قلب من بيمار توست،چشم من مشتاق بر ديدار توست.تا به كي بايد تورا در خواب ديد،با تجسم عكس چشمت را كشيد.دلخوشم بر جاده هاي انتظار،عاشقم من بي قرار بي قرار.آرزو دارم بپرسم نارفيق،من چه چيزي از دلت كردم دريغ.شعله بودي آتش غم بودمت،اشك بودي كوه ماتم بودمت.حال كه اين درياي دل آرام گرفت،قلب تو با قلب كي سامان گرفت.بوي عطرت مانده تا در باز كني،خنده اي نو عشق نو آغاز كني.يادگار قصه هاي كودكيم،اين دفعه من عاجز هستم تو حكيم.
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0