دل شكستن كار من نيست نازنين،گريه و اشكت نبينم اينچنين.در پي من حال خود را بد نكن،دست مجنونان به قلبت رد نكن.قصه ما قصه شاه و گداست،شاه اين قصه تويي دل بي وفاست.چون گدايم در برت هيچ راه نيست،حاصل اين اتفاق از آن كيست.دل سپردي بر منو تنها شدي،رود بودي يادمه دريا شدي.شاد بودي از غمم محضون شدي،فاصله بود بينمان هم خون شدي.ناسپاسي از من است بر آن دلت،كور باشم تا نبينم گريه ات.مشكل ما آدماي اين زمون،بر يك چيز است بودن اما بي نشون.عاشقي را ميدهيم بر قلب هم،بعد از آن فكر جدايي شكل غم.فترت من لااقل اينگونه نيست،من در اين بازي شدم رد و تو بيست.كاش دنيا دكمه بازگشت داشت،كاش ميشد از سرآغاز عشق كاشت.تا نباشيم اينچنين تنهاترين،تا نرنجانيم دگر هر نازنين.
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0