قصه شانزدهم (مجموعه حکایات ساختمان ارکیده )
شادترین وبلاگ دنیا
تاریخ : 8 آذر 1394
نویسنده : abbasi
مجموعه حکایات ساختمان ارکیده 

قصه شانزدهم....

ساکنان ارکیده مردمانی با اعتماد به نفس هستند و اساسا از اعتماد به نفس هم یک چیز آن طرف تر دارند و تو گویی که اعتمادشان به سقف است !

هم اکنون در ساختمان ارکیده موسم ثبت نام از برای اعلام نامزدی جهت شرکت در انتخابات هیات مدیره آتی است و یا شاید اینگونه بهتر باشد که بگوبیم موسم ثبت نام بود و تمام شد و رفت پی کارش ! و البته ساعاتی پیش بانو موسایی مدیر دفتر آقای توانمند دفتر ثبت نام از نامزد های دوره آتی هیات مدیره را بست و در کشوی میزش قرار داد و اینگونه به پایان آمد این دفتر ,هر چند حکایت ها همچنان باقیست. 

حالا باید منتظر ماند تا چندی دیگر انتخابات برگزار شود تا ساختمان ارکیده هیات مدیره دوره آتی اش را بشناسد! 

مجموعه ای از خانم ها و آقایان همساده خود را از برای نشستن بر صندلی های هیات مدیره ساختمان ارکیده مهیا ساخته اند.

در میان این مجموعه قابل توجه همه جور آدمی اعم از پیر و جوان و با سابقه و کم سابقه (به لحاظ قدمت اقامت در ساختمان ارکیده) خوشتیپ و بد تیپ و خوشگل و بد گل و قد بلند و کوتاه قد و بی مو و با مو, دست به جیب و خسیس و این کاره و اون کاره ,با لیاقت و بی لیاقت و خلاصه در هم و بر هم قابل رویت است. 

اما یک نکته مهم در این میان قابل توجه است و آن اینکه ساختمان ارکیده الحمدالله هیچ گاه با بحران کمبود مدیر از برای اداره و رتق و فتقش رو به رو نخواهد شد از بس که ماشالا آماده به یراق و مدیر بالذات در ساختمان ارکیده وجود دارد. 

. تصور اینکه آن روز یعنی روز قحط الرجالی و الامراتی خدای ناخواسته فرا برسد و گریبان ساکنان ارکیده را بگیرد, تصوری صعب و دشوار است! مع الوصف آنچنان شاهد هجوم پر تعداد ساکنان ساختمان جهت سکان داری ساختمان ارکیده هستیم که گویی اداره ساختمان ارکیده از اداره یک بقالی ساده تر است. اما حالا که مهلت ثبت نام به اتمام رسیده است, با نگاهی به لیست نامزد ها ,ناگاه نام چند نفر بسیار به چشم می آید! 

لیکن نام دو نفر بی اندازه امکان عبور را مانع می سازد ! تا جایی که بخواهی هم نمی توانی از خیر شان بگذری. .....

یکی از این دو بزرگوار کسی نیست جز دیپلمات اعظم!, بابا جان همسادگان ارکیده, ساندنیست کبیر جناب نبوی که طی دو سال اخیر نایب بر حق جناب توانمند بوده اند و دیگری اما شیخ المعمرین ,سلطان الغایبین, قاهر المتقاهرین, زعیم المستعفین , ایستاده با مشت جناب کرمانی. .....

در خصوص جناب نبوی که داودزاده می گوید: یک بار که با وساطت آقای کی کسروی با وی ملاقات داشتند (البته داودزاده خدمت ایشان رسید و نه از آن خدمت ها که در واقع در محضرشان حاضر گردید!!) با دو گوش بل بل خود از ایشان چنین شنید که" والا و بلا , من دیگه خسته شدم بابا جان! و حتی انگیزه ای هم برایم نمانده و منتظرم تا این یک سال باقی مانده هم سپری شود و بروم به امور شخصی خودم برسم" 

داودزاده می گوید: البته آن موقع که من با جناب نبوی ملاقات کردم موسم انتخابات هیات رییسه(برای سال دوم از دوره فعلی) بود و ایشان حتی از ادامه فعالیت در جایگاه نایب رییسی هم ملول بودند و با این حال نمی دانم که چه شد ایشان ملالت و خستگی شان ناگاه مرتفع گردید.

البته داود زاده حدس می زند که کار کاره رد بول (red bool- نوعی نوشابه انرژی زا ) است, چرا که نه تنها ایشان دوباره نایب رییس شدند که حتی برای عضویت در دور آتی هم دورخیز فرمودند . (دود از کنده بر می خیزد) 

جناب نبوی که همیشه و همه حال خود را مکلف و متعهد در جهت خدمت به همسادگان ارکیده می داند و ابدا دلش نمی خواهد تا حتی یک لحظه را هم در خدمت به همسایگان ارکیده از دست بدهد تا جایی که پیرمرد معصوم اینقدر در حال خدمت به خلق بود که علی رغم نزدیکی اطاقش به محل ثبت نام (دفتر خانم موسایی) حتی فرصت نکرد ثبت نام نماید و بلاخره روز آخر و ساعات پایانی بدو بدو رفت و ثبت نام نمود. هر چند که یک احتمال دیگر هم وجود دارد و آن اینکه جناب نبوی تا ساعات پایانی در شش و بش آمدن و نیامدن بوده است(القرعه لکل امر مشکل) و شاید یک تلفن در ساعات پایانی حجت را بر ایشان تمام می سازد و رهسپار ثبت نام می شوند! !!!(درست مانند جناب هاشمی در انتخابات ریاست جمهوری) با این حال حتی اختصاص چند دقیقه به ثبت نام هیچ چیز از ارزش های خدمت رسانی بی ریای جناب نبوی نمی کاهد و در تایید این مهم همین بس که چندی قبل دستور دادند تا از حضور بی جای همسادگان نزد کارمندان اداری ساختمان ارکیده ممانعت به عمل آید و بدین سان داود زاده می گوید: یک بار نزد جناب نبوی رفتم و دیدم یک تابلوی بزرگ پشت سر ایشان نصب گردیده است با عنوان" توقف بی جا, مانع کسب است" 

البته داود زاده از ایشان می پرسد: شما دستور فرمودید که مانع حضور همسادگان و خاصه منه داود زاده نزد کارمندان اداری ساختمان ارکیده بشوند? 

و جناب نبوی با قاطعیت فرمودند: من?.... من? .... هرگگگگگگگگزززززززز!.......تچ تچ تچ. ....

اما داود زاده با خود می اندیشد که تابلوی پشت سر را باور کنم و یا قسم حضرت عباس را! 

خلاصه در مورد جناب نبوی حرف بسیار است و فقط اینکه جناب نبوی چقدر به گونی علاقه دارند! تا جایی که مدت هاست در پی قیر گونی کردن پشت بام ارکیده است که البته دست نمی دهد که نمی دهد و ان شا الله اگر دور بعدی ایشان به هیات مدیره ساختمان ارکیده راه یافت, پشت بام ساختمان ارکیده را بلاخره قیر گونی خواهند کرد تا یک وقت سقف اطاق مخصوص ایشان در اثر برف و باران چکه نکند.........ان شا الله یک گونی هم به این داود زاده اختصاص دهند تا دیگر این خامه وی چکه نکند که چکه آب کارها می کند و سنگ خارا را هم سوراخ می نماید! 

اما بزرگوار دیگری که نمی توان از او گذشت کسی نیست جز جناب کرمانی. ...

جناب کرمانی با رکورد قابل ثبت در گینس بار دیگر خود را مهیای حضور در هیات مدیره ساختمان ارکیده فرموده اند و یحتمل این بار قاصد به ارتقا و هزیمت رکورد فعلی خود می باشند. 

جناب کرمانی که به نظر می آید آخرین فیلم سینمایی که ایشان طی ادوار زندگانی شان تماشا کرده اند همانا گنج قارون بوده است, چندی پیش در مراسم نمایش فیلمی ملودرام در سالن اجتماعات ارکیده رویت شدند و داود زاده با دیدن ایشان با خود زمزمه کرد: "پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد/ وان راز که در دل بنهفتم به در افتاد" (چشم بانو کرمانی روشن. ...خوشم باشه) 

داود زاده معتقد است. که حقیقتا معشوقه ای به نام صندلی انسان را به چه کارها که وا نمی دارد! 

جناب کرمانی در دوره فعلی هیات مدیره ساختمان ارکیده جلسات بسیاری را غایب بودند و البته هر کس هم که از ایشان پرسید: خب! !!?چرا? ?????? 

ایشان در پاسخ فرمودند: به من حرمت نمی گذارند و بدین سبب رفتن را بر ماندن مرجح دانستم! 

حالا که ایشان دوباره ثبت نام فرموده اند, باید از سلطان الغایبین چنین پرسید: آیا حضرت اجل رجا واثق دارید تا حرمت ناگزاران این بار در قمار انتخابات تاس شان خوش ننشیند? !و یا شاید به نزدیکی انتخابات آنچنان شهوت برگزیده شدن غلبه می نماید که خواه نا خواه آدمی به نسیان مبتلا می گردد?!

باری, جناب کرمانی یک بار چنان در خصوص خرید ساختمان جدید ارکیده از برای همسادگان در جمع هیات مدیره ساختمان ارکیده فرمودند که تو گویی ایشان از ارث ابوی دست به جیب مبارک شده اند و برای همسادگان ارکیده سرپناهی مهیا نموده اند. 

آری, جناب کرمانی البته بزرگ همسادگان ارکیده هستند, لیکن دست کم داود زاده امیدوار است که علاقه مندان جناب کرمانی در دهه هشتاد زندگیشان ایشان را به گذراندن وقت با احفاد توصیه کنند تا حضور در عرصه بی حاصلی هم برای خودشان و هم برای همسایگان شان! 

در هر حال, عرصه رقابت از برای اینکه چه کسی زودتر خود را به صندلی های هیات مدیره ارکیده برساند, حکایت ها دارد و آدمی را ناخواسته یاد بازی بچگی هایمان یعنی صندلی بازی می اندازد! بازی که چند نفر با نوای موسیقی دور یک یا دو صندلی(تعداد صندلی ها به مراتب کمتر از افراد حی و حاضر جهت نشستن بود) می چرخیدیم و به محض قطع شدن موسیقی هر کدام از دور دور کنندگان می بایست زود تر بر روی صندلی بنشیند. 

داود زاده می گوید: نمی دانم! شاید این همه ولع برای نشستن بر کرسی های ارکیده به خاطر ارکیده بودن نام ساختمان است. چه اینکه اگر نام ساختمان کاکتوس بود, شاهد چنین ولع و طمعی نمی بودیم. 

خدا می داند و بس. ....

ادامه دارد. .....



یک باکس
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آخرین مطالب

/
این سایت چکیده ای از سایت های شاد و مفرح است و اگر کسی احساس کرد ک این مطلب ب سایت وی تعلق دارد و از این که در این سایت است ب ما اطلاع دهد تا بررسی کنیم و ان را حذف کنیم