قصه دوازدهم (مجموعه حکایت های ساختمان ارکیده )
شادترین وبلاگ دنیا
تاریخ : 8 آذر 1394
نویسنده : abbasi
قصه دوازدهم. ..

آقای زارع و آقای توانمند همدیگر را در فرودگاه بین المللی اتفاقی می بینند! 

هر دو عازم یک قاره دیگر هستند البته نه جهت شرکت در همایش اتحادیه بین المللی ساختمان های مسئله دار. ..

این سفر برای هر دو نفرشان, سفر تفریحی است. 

آقای زارع چند صندلی آن طرف تر نشسته و با آقای توانمند فاصله دارد و اما همینکه چشمش به آقای توانمند میوفتد نیم خیز شده و از دور دستش را به نزدیکی پیشانی اش آورده و عرض ارادتی می نماید. 

آقای توانمند هم بلافاصله دستش را بر روی سینه می گذارد و متقابلا حرمت می گذارد و نزدیک می آید و کنار زارع می نشیند . 

هر دو رییس ( رییس ساختمان ارکیده و رییس اتحادیه ساختمان های مجاور ارکیده) گرم صحبت می شوند تا اینکه از بلندگو گفته می شود که: "مسافران پرواز 342 هواپیمایی ایران ایر به مقصد دمولند لطفا به گیت شماره 7 مراجعه نمایند. "

اینجاست که آقای زارع رو به آقای توانمند کرده و می گوید: جناب زارع! شما هم عازم دمولند هستید? 

توانمند در پاسخ می گوید: بله بله, شما هم مثل اینکه عازم دمولند هستید!

زارع و توانمند هر دو سلانه سلانه به سمت گیت ترمینال پرواز می روند و در نهایت هر دو وارد هواپیما می شوند و همینطور که هر دو برای هم پرواز خوبی را مسألت می کنند ناگاه متوجه می شوند که صندلی هایشان کنار هم است. 

زارع همینکه می فهمد کنار توانمند قرار است تا دمولند بنشیند در دل می گوید: ای بابا! عجب اشتباهی کردم باهاش سلام و علیک کردم! 

توانمند هم زیر لب غر غری کرد و با خود پنداشت که چطور باید زارع را تا دمولند تحمل نماید و ای کاش خودم را به ندیدنش می زدم . 

هر چند هر دو آنها فراموش کرده اند که صندلی ها ما قبل ملاقات آنها تعیین شده است. لابد تقدیر اینچنین خواسته است! 

باری, زارع و توانمند در عوالم و افکار خود بودند که ناگاه مهماندار به هر دو می گوید: آقایان بفرمایید بنشینید! لطفا. ....

دو صندلی کنار هم , یکی A و دیگری B ..........

صندلی A کنار پنجره است و صندلی B کنار کریدور (راه رو)

  آقای توانمند خیلی دوست دارد کنار پنجره بنشیند, اما متاسفانه کارت پروازش کنار راهرو است و جناب زارع آنقدر طی پرواز های قبلی اش کنار پنجره نشسته که دیگر نشستن کنار پنجره برایش لطفی ندارد و با این حال کارت پروازش کنار پنجره است. 

آقای توانمند رو به آقای زارع می کند و می گوید: امکان دارد من بنشینم کنار پنجره. .......?! آقای زارع اما با وجود اینکه زیاد هم برایش فرقی ندارد که کنار پنجره بنشیند یا ننشیند, با قاطعیت می گوید: نچ! 

توانمند می پرسد: چرا? مگر چه می شود که یک بار من بنشینم کنار پنجره? !خسیس! 

زارع بلادرنگ پاسخ می دهد: ببین توانمند عزیز ! باور کن برای من فرقی نمی کند! اما اینکه ما باید هر کدام سر جای خودمان بنشینیم حتما دلیلی دارد! 

توانمند: خب! چه دلیلی دارد? !

در این لحظه مهماندار: آقایان! لطفا بنشینید. کاپیتان قصد پرواز دارند. 

هر دو نفرشان با هم: چششششسم! سپس زارع می گوید: الان باید تکلیف اینکه کی کجا بشینه روشن بشود. 

مهماندار: خب هر کس مطابق تعیین کارت پروازش بنشیند! 

توانمند: آخه بانو! من دوست دارم کنار پنجره بنشینم! 

زارع: ولی بانو! من بهش گفتم فلسفه اینکه هر کس جای خودش بنشیند در چیست!

توانمند: کی گفتی? من متوجه نشدم! 

مهماندار: خب حالا! مگر فلسفه اش چیست? 

زارع: فلسفه اش این است که اگر هواپیما سقوط کرد معلوم شود بعد سقوط جنازه هر کس متعلق کیست!

در این لحظه توانمند با تعجب رو به مهماندارکرده و می گوید : آره آره! دلیلش این است? 

مهماندار: والا چه عرض کنم! ولی بعید می دونم! 

زارع: چرا بعید است? 

مهماندار: به این خاطر که وقتی هواپیما سقوط کند, در اثر شدت اصابت هواپیما با زمین چنان ارتعاش و تکانی رخ می دهد که هر کس یک طرفی پرتاب می شود. 

سپس مهماندار سرش را کنار گوش زار ع گرفته و می گوید :آقا? فکر کنم داری می بپیچونیش! مگه نه? !

در این لحظه زارع سرش را به سرعت بالا آورد و می گوید: بله بله, منتها دمولند وسط دریا است. اگر مسیر از روی زمین خدا بود ,حرف شما درست و متین بانوی مهماندار. لیکن الان شما به من بگو دمولند کجاست? 

مهماندار: خب وسط آب ( اقیانوس) ...........

زارع: احسنت! احسنت! 

سپس رو کرده به توانمند و می گوید: خب! پس بشین سر جات. ...دیگه برخورد با آب که تکون مکون نداره و اینطوری هر کسی یک طرف پرتاب نمی شود. 

به هر روی توانمند حالا یا متقاعد شد یا نشد, کوتاه آمد و با دلخوری سر جایش می نشیند . 

بلاخره طیاره پرید و همین که به ارتفاع لازم رسید, ناگهان یکی از مسافران که کلاهی بر صورتش کشیده بود در جا بلند می شود و اسلحه کمری اش را که معلوم نیست چگونه با خود به داخل هواپیما آورده است را کشیده و خلاصه" هایجک" را استاد می سازد. 

مرد ناشناس: کسی از جاش تکون نخوره. ....!

این هواپیما در اختیار من است. 

بلافاصله بعد دو مرد ناشناس دیگر هم از جا برخاسته و به مرد نقاب دار می پیوندند. 

ناگهان گارد آهنین تلاش می کنند تا ربایندگان را خلع سلاح کنند! اما احتمالا فراموش می کنند که ربایندگان تحت رهبری داود زاده معروف به داود قلمی هستند و اینگونه می شود که تلاش آنها ناکام مانده و موفق نمی شوند. 

همینکه تلاش تیم امنیت پرواز به هزمیت می نشیند, سرتیم گارد آهنین پرواز خطاب به سر دسته تیم مسلح ربایش می گوید : بسیار خب! شماها خفن هستید! اما بگویید که شما کیستید? و چه می خواهید? !

سر دسته ربایندگان ناگهان نقابش را برداشته و می گوید: من داود زاده هستم! معروف به داود قلمی . ......

دو نفر دیگر هم به اشارت داود زاده نقاب های خود را بر می دارند (به دلایل امنیتی هویت این دونفر امکان افشا ندارد) 

سر تیم گارد امنیت پرواز: آقای داود زاده! بر خود مسلط باشید و فقط بگویید چه می خواهید? 

داود زاده لبخند شیطنت آمیزی می زند و دست بر کمر گذاشته و در حالی که سبیل هایش را می جود, می گوید: نگران نباشید! من و همراهانم فقط دنبال دو مسافر این پرواز هستیم و اینگونه بلادرنگ انگشت خود را به سمت زارع و توانمند می برد در حالی که هر دو رییس تا جایی که توانسته اند خود را پایین برده اند تا جایی که سرهایشان کاملا پشت صندلی ردیف جلو پنهان گردیده است و در عین حال در عجب از این هستند که چطور آنقدر گرم صحبت بودند که متوجه همسفر بودن این داود زاده لاغر مردنی, نشدند. 

سرتیم حفاظت: پس یعنی شما نمی خواهید هواپیما را بربایید? 

داود زاده می گوید: نه نه!..... البته چرا! منتها در فرودگاه ایندولند می نشینیم و ما این دو نفر را با خود می بریم و بعد شما می توانید به پرواز خود ادامه دهید! 

ناگاه یکی از مسافران با شنیدن این مهم شروع می کند به دست زدن و هورا کشیدن. .......مسافران دیگر هم به تاسی از او هورا می کشند و کف می زنند. 

یکی از مسافران از داود زاده می پرسد: آقای داود زاده شما این دو نفر را برای چه می خواهید? 

داود زاده: والا, جونم براتون بگه که برای این دو نفر که البته نگویید نفر و بگویید جواهر, ساکنان ساختمان ارکیده و اتحادیه ساختمان های مجاور ارکیده حاضرند کلی پول بدهند .



یک باکس
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آخرین مطالب

/
این سایت چکیده ای از سایت های شاد و مفرح است و اگر کسی احساس کرد ک این مطلب ب سایت وی تعلق دارد و از این که در این سایت است ب ما اطلاع دهد تا بررسی کنیم و ان را حذف کنیم