محمدرضا شجریان، سال 1358 خورشیدی:
شب است و چهره ی میهن سیاهه
نشستن در سیاهی ها گناهه
تفنگم را بده تا ره بجویم
که هر که عاشقه پایش به راهه
محمدرضا شجریان، سال 1388 خورشیدی:
تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیانکن
ندارم جز زبانِ دل، دلی لبریزِ از مهر تو
و اما توضیحی که بایست داد آن است که تفنگ قدیمی "برای آزادی" می جنگید و تفنگ جدید "بر آزادی" می جنگد...
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0