رفت از سرم خماری چشم سیاه تو
با بانگ« دور باش!» بلند سپاه تو
امروز آفرین به تو گفتم هزار بار
مات است روزگار من از کیش شاه تو
مستی به ما نیامده،بر ما حلال کن
هر جرعه ای که ریخت به کام ام نگاه تو
حاجت به توبه نیست،اگر خوب بنگریم
پاکیزه است روی قشنگ چو ماه تو
درعاشقی که توبه شکستن گناه نیست
آن هم برای دیدن چشم سیاه تو!
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0