بازی عشق کلک داشت
" نمی دانستم "
غم آن سر به فلک داشت
" نمی دانستم "
با نگاهی دل دیوانه
" گرفتار شد "
سفره عشق ؛ نمک داشت
" نمی دانستم "
دل من صافتر از آینه
" اما دل او "
شیشه ای بود که لک داشت
" نمی دانستم "
به وفاداری من آن که زمن
" ساده گذشت "
بیشتر از همه شک داشت
" نمی دانستم "
آرزوهام شد آوار ؛ فرو ریخت سرم
سقف این خانه ترک داشت
" نمی دانستم " . . . . . . . . .
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0