درهم برهم

بک لینک قوی
آپدیت نود
نود یوزر پسورد
پسورد نود 32
آپدیت آفلاین نود 32
یوزر نود

Username: TRIAL-741197638
Password: pB35A16mg6

Username: TRIAL-2148086394
Password: e8z1Bw12ku0

Username: TRIAL-180266886
Password: kmr4L1iQTJa

Username: TRIAL-68677973659
Password: CRZTQSGMguo

Username: TRIAL-0742522090
Password: 7gLg3JgKJyW

Username: TRIAL-1745971456
Password: N0c6cm98iq

Username: TRIAL-679977038
Password: shfng0SOaGR

Username: TRIAL-1591703038
Password: Ti8hJWUdtT7

Username: TRIAL-4727287589
Password: GiV59QRLRBe

Username: TRIAL-35700895684
Password: iOeG8WJdodx

Username: TRIAL-1992694689
Password: TZTj8fY4rj

اول آدمها را دوست داشتم
خیلی دوست داشتم
روزها می گذشت
هنوز مهربان بودم
زخم پشت زخم...

خییییلی طول کشید تا رنجِ دسترنج آدمها را باور کردم!
کم کم خسته شدم
گوشه گیر
خودخور

سالها همینطوری گذشت
هنوز مهربان بودم
هی از نو
هی از نو...
ساختم
آدمها اما غرق بودند
باختم!

دیگر از آنها ناامید شده بودم
اما هنوز مهربان بودم

بعد سیاهچاله ی دنیا آرام را از من گرفت :)
بعدش هم دیگر گفتن ندارد/...

حالا مدتی ست بوی تعفن از زندگی ام بلند شده

امشب به خودم تبریک گفتم
آخر دیدم دیگر من هم آدم نیستم
تنهایی تبدیلم کرد به یک گرگ :)

شرمنده ام آرام :5:

با هر که دوست می شوم احساس می کنم
آنقدر دوست بوده ایم که دیگر
وقت خیانت است

انبوه غم، حریم و حرمت خود را
از دست داده است

...

تکرار و تکرار

آدم نمی دونه چقد بد می تونه به نظر بیاد!

تا وقتی که با قضاوتهای عاری از شعور دیگران روبرو می شه...

پ.ن:

یک شبه یک عمرو به باد دادن انگار داره رسم میشه بین آدما!

اینجور وقتا فقط خدا کافیه... :)

 ...

چکیده ای از کتاب "یخی که عاشق خورشید شد" / رضا موزونی:

زمستان تمام شده و بهار آمده بود. تکه یخ کنار سنگ بزرگ، جای خوبی برای خواب داشت. از میان شاخه های درخت نوری را دید. با خوشحالی به خورشید نگاه کرد و با صدای بلند گفت:

سلام خورشید!

من تا الان دوستی نداشته ام با من دوست می شوی؟
خورشید گفت: سلام امّا...
یخ با نگرانی گفت: امّا چی؟! 
خورشید گفت: تو نباید به من نگاه کنی! باور کن من دوست خوبی برای تو نیستم. اگر من باشم تو نیستی! می میری، می فهمی؟
یخ گفت: چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی! چه فایده که کسی را دوست داشته باشی ولی نگاهش نکنی.
روزها یخ به آفتاب نگاه کرد و کوچک و کوچک تر شد.

یک روز خورشید بیدار شد و تکه یخ را ندید! از جای یخ جوی کوچکی جاری شده بود.
چند روز بعد همان جا گلی زیبا به شکل خورشید رویید. هر جا که می رفت گل هم با او می چرخید و به او نگاه می کرد. گل آفتابگردان هنوز عاشق خورشید است...

 ♥من گريہ ڪردم ۅ تو خـــــوندۍ "يڪی هست... تو قلبم"

♡ من لج ڪردم ۅ تو خـــــوندۍ "آدم ڪہ قسم خورده شو دق نميده"

♥من بغض ڪردم ۅ تو خـــــوندۍ "بغضم گرفتہ وقتشه ببارم"

♡من تنها شدم ۅ تو خـــــوندۍ "نگران منی بہ تو قرصہ دلم"

♥اون بی وفا شد و تو خـــــوندی "ديدۍ بی من دارۍ ميرۍ ديدۍ قولاتو شڪستی"

♡ما پیش هم نبودیم و تو خـــــوندۍ "گریہ ڪی تو می تونی... پیش‌ اون نمی مونی"

مـــــن بـــــا تـــــو زندگی ڪردم...

♡وقتايی ڪہ حالم خـــــوب بود بلند بلند تو گوشم خـــــوندۍ "قلبم رو تڪراره"

♥حالا تو رفتی و من ميگم: دل دنيارۅ خون ڪردۍ ڪہ اينجورۍ تو رفتی...♡

یادت گرامی؛ تا ابد...

و...

داستان فیتیله ای ها به ما آموخت
ایران شاید جایی ست که اگر یک عمر باعث خنده ی آنها شوی، ولی یک روز اشتباهی بکنی آنها انتقام سختی از تو خواهند گرفت.

کاش به جای انتقام اجتماعی، عفو اجتماعی را تجربه می کردیم!

ای عشـق "بسوزد پدرت" کافی نیست؟

 کلُهُم طایفه ات سرخ و برشته! آمـین!

.....

اگر با من نبودش هیچ میلی

چرا شارژ ایرانسل خواست خیلی؟

.....

رفتی تو از این فاصله افسانه بسازی 
من ماندم و یک شعر و تب قافیه‌سازی

دیگر هوس وایبر و واتس‌اپ به دلم نیست 
لعنت به نِت و بازیِ دنیایِ مجازی

.....

افتادگی آموز اگر طالب فیضی
چون فیض که از طالبی افتادگی آموخت

.....

همه شب در نظرم موی پریشان تو بود
یک کمی شانه بزن، سکته زدم نیمه شبی

.....

گفتم: نزنی رژ! که به اندازه ی کافی
سرخست لبت، بعد تو گفتی به تلافی:

من رژ نزنم، دل نبرم، پس تو چگونه
می خواهی از عاشق شدنت شعر ببافی؟

.....

ادعای عاشقی هر روز خيلی می كند

او مرا خائن، خودش تشبيه ليلی می كند

خائن آن شخصی ست كه از بهر فرار از دست من

رفته تنظيمات را last seen recently می کند

.....

بیچاره دو چشمم که ندارد دگر آرام

زان لحظه که دید عکس رخت را به تلگرام

.....

بین مردم مثل من پیدا نخواهد شد نگرد
"یک" ندارد جز خودش مضرب، نمی فهی چرا؟!

.....

ﻣﺤﻤﻞ ﻟﯿﻠﯽ ﺷﺐ از ﻧﺰدﯾﮏ ﻣﺠﻨﻮن ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ

ﺧﻮش ﺧﯿﺎﻟﯽ ﺑﯿﻦ ﮐﻪ ﭘﺎ ﺷﺪ ﮔﻔﺖ: ﻣﺤﻤﻞ! ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ

.....

پرسید شبی ز حال من دلدارم
گفتم که ز رنگ و بوی تو بیزارم

گفتا نکند دوتا شده شلوارت؟
گفتم پ ن پ فقط تو را دوست دارم

.....

گفت دیشب دلبر یک دانه ی من سرسری 
آیفون و لپ تاپ و پیراهن برایم می خری؟

گفتمش این ها که مصنوعات استعماری است 
مرحمت فرما قناعت کن به عطر و روسری

.....

دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
من فکر کنم گوشی او شارژ ندارد

ببخش باران

که تو هی می باری و ما

شسته نمی شویم

-شاملو-

    روزی عاشق باران بودم

                            باران که می بارید

                             سر از پا نمی شناختم

            سراسیمه ی شوق و

                                      ناز خیال

                    به خیابان می زدم

                   و خیابان ابر ترد خیسی بود

                               در لمس گامهای شاد و شتابان من

                  پرواز می کردم 

                          و ذرات هوای خوشبخت را نفس می کشیدم

             چه لذتی! 

                  چه رویایی!

                                             امشب

                   وقتی به خانه رسیدم

            خیس بودم

دهم آبان

نود و چهار خورشیدی

از آن شب سرد خزان شب ها گذشته...

معاون روابط کار وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی گفته: سالانه بیش از یک هزار و ۴۰۰ تن در کشور بر اثر حوادث فیزیکی ناشی از کار جان خود را از دست می‌دهند. حسن هفده تن روز چهارشنبه در نهمین همایش روز جهانی ایمنی و سلامت کار در دانشگاه علوم پزشکی تهران گفت: شش برابر این رقم نیز آمار مرگ‌های ناشی از بیماری‌های شغلی است که گریبان نیروی کار را گرفته است...