تاریخ : 24 دی 1395
نویسنده : abbasi
زونجایی که من مثل اسب چند هفته ای در جستجوی هدف های آینده بسر میبردم و تنها به کنکور گرامی و عاغا یا خانوم تنیس میفکریدم و تنها در شبانه روز 4 الا 5 ساعت در خاب بسر میبردم خودم را مرد روزهای سخت مینامیدم!بات بر خلاف میل باطنی اینجانب الان 3روزی هست مثل اسب میخابم !حال چرایش را نمیدان و بر اساس حدس و گمان اینجانب تنهایی بر ایشون میآورد فشار های بسیار و مارا میاندازد در این حال!!بقول ینفر که ذهن نمیکنه یاری اسمشو که میگفت:بزرگترین اشتباه من این بود که فکر میکردم اگه کاری به کار بقیه نداشته باشم بقیه هم کاری بکارم ندارن!الان خودمم میدونم که این جمله ربطی به موضوع نداشت ولی خو با جملش کردم حال فراوان خاصم که بزارمش اینجا:| ولی خو از امروز روال معمول و بقول دوستان مشاور مدیریت زمان همراه با برنامه ریزی رو میکنم آغاز باشد که رستگار شوم:|
#قدیمی
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
|